هر چی امروز بگم حق دارم یا نه
ساده اما سخت
درباره وبلاگ


خدایا قلبم را پر از مهربانی کن و محبت را از من نگیر




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 113
بازدید کل : 79915
تعداد مطالب : 104
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
صدرا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 15:8 :: نويسنده : صدرا

خوشحال شدم بعد این همه مدت یک پزشک برام وقت عزیزش رو داره حدر میکنه 20 روز گذشته بهم نامه داده بیا بیمارستان تا یه ازمایش خودم ازت بگیرم و مطمئن بشم بعد لازم شد عمل میکنم. بعد 5 روز رفتم بیمارستان و منو دیده میگه:( عزیزم امروز عمل زیاد دارم برو برای 5 شنبه دیگه بیا) اونقدر عجله داشت که زود رفت و نشد باهاش صحبت کنم . پس دوشنبه وقت گرفتم رفتم مطبش وقتی از اوضاع جسمیم براش گفتم ابروهاش چسبید به سقف مطبش و با تاکید زیاد تصمیم به عمل گرفت و باز نامه داد برای دوشنبه هفته اینده اما این بار گفت یه روز زودتر بیا تا وقت حتما برات بزارن برای دوشنبه و امروز یک شنبه هست و من ساعت 8 بیمارستان بودم قسمت حسابداری که مثل احمقها به نامه نگاه کرد رفتم سر پرستاری بعد از یک ربع خانم سر پرستار نمیدونم از کدوم اتاق اومده بیرون البته یکیشون هم ابدارخانه با ارامش زیاد در حال صرف صبحانه بود(به درک که کسی باهاش کار داره بمونه تا خانم بعد از درد دل با همکارش- صداشون رو میشنیدم-  و خوردن نون مفت تشریف بیارن) خلاصه من در طی طریق کردن خسر پرستار در سالن تونستم باهاش حرف بزنم.

نامه رو از دستم گرفت و رفت پیش دکتر اومده بیرون میپرسه صبحانه خوردی میگم اره باز میره داخل بعد ده دقیقه میاد بیرون و میگه:(عزیزم اگه صبحانه نخورده بودی امروز عملت میکردن چون فردا فقط تو برا عمل هستی باید صبر کنی یا تا عصر یک نفر دیگه عمل لاپراسکوپی داشته باشه یا باید صبر کنی برای هفته دیگه( میگم اگه تا هفته دیگه کسی نیامد با لبخند جواب میده یا هفته های بعد و بعد به حساب خودش شمارمو گرفت تا بهم خبر بده خیلی جلوی خودم رو گرفتم که درشت بهش نگم که نامه تو دستمه و دکتر خودش تاکید کرده و یادش رفته که به من گفته دوشنبه عمل تازه گیرم که من الان صبحانه نخورده بودم مگه امادگی دارم تازه تنها هم امدم کی رو الان از کدوم نقطه شهر بکشم اینجا زدی همه برنامه ریزی یک هفتهگی من رو خراب کردی الان ظرف 5 دقیقه همه چیز برام هماهنگ میشه.زهی خیال باطل.

اما نتونستم جلوی اشکهامو که برای حماقتم که بالاخره یکی حرفم رو جدی گرفته بگیرم و تا الان به اشاره ای سرازیر میشن بعد از دو سال از این دکتر به اون دکتر و هر کدوم جواب سر بالا حالا این یکی ببین چطور با من بازی میکنه فکر نکنین بچه ام یا به قول یکی با وجود سختیهای بدتری که پشت سر گذاشتم و محکم بودم حالا برای این مسئله این طور اشک میریزی.

اره کم اوردم خسته شدم

در طی این مدت وقتی یه دکتر چرند میگفت بیخیال مریضیم میشدم اما باز درد امان نمیداد الان دیگه این بازیها با اعصابم بازی میکنه هی کارهاتو هماهنگ کنی و باز بگن شاید هفته اینده ترس و استرس رو تازه اگه بی خیال بشم.

دو سال درد بکشی و بگن ژلوفن استفاده کن.

بابا اگه بگن سرطانه ادم راحتتر تا ندونه چه مرگشه .

حالا شما جای من اگه بودید یه پست نمی گذاشتید که از اول تا اخرش هر چی ناسزا بلد بودین رو به دکتر های عزیز نسار نمی کردید.



پی نوشت: با عرض پوزش از دوستان پزشک وبلاگیم خواهشا شما دیگه بپذیرید این حالم نه از بچگیمه نه از هر نسبت دیگه که پیش خودتون شاید بمن بدید و به من حق بدید که تازه با این همه فشار عصبی که من دارم تحمل میکنم باز هم بی احترامی نکردم به کسی.

پ.ن.2. شاید این بار هم بیخیال بشم و البته این بار دیگه اصلا هر چی بشه دیگه دنبالش نمی رم. چون دیگه طاقت این مسخره بازی و کلاس گذاشتن این دکتر ها بشم.

پ.ن.3. همچین دوست داشتم بگم مرگ عزیزم وقتی لبخند میزد و میگفت عزیزم تمیشه برای یه نفر برن اتاق عمل و باز هم بگم خوب دارم پولش رو میدم نمیشش برای چی هست بیشتر می خواد بناله تا حلقش رو پر کنم از زیر سنگ هم شده براش میارم.


خیلی عصبی هستم

خیلی

آیا من حق دارم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 



نظرات شما عزیزان:

ساعت20:07---10 دی 1391
سلام

سلام صدرا...من که  گفتم اصرارش رو برای عمل متوجه نمیشم ...امیدوارم هر چه خیر همون بشه....ارامش خودتو حفظ کن درست میشه دوست خوبم
پاسخ:ممنون که خوندی مطلبم رو دکتر عزیز. اما این دکتر منظورش تفکر کردن نیست که بی توجه بودن هست


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: